حرف دل

 


 

متن عاشقانه آن شب باران می بارید

آن شب باران می بارید… باران که می بارد به تو مشتاق تر می شوم… و از همین شوق بی چتر آمدم… ولی آمدم… و تو نمی دانی که جه بارانی بود، چون نیامدی… و باران می بارید… آن شب تب کردم و تو هیچ نکردی…و باران می بارید… و بالاخره دیشب مردم و حتی تو تب هم نکردی…

 زندگی اتفاق غریبی است… عرصه جولان آدم ها… که مدام در حرکتند و در شتاب… آدم هایی که می دوند برای زنده ماندن… برای چند ساعت و چند ثانیه بیشتر ماندن… می دوند برای رسیدن به چیزهای بیشتر… اما درست آن موقع که می خواهند از آن لذت ببرند.. دیر می شود… و باید رفت… می رود بی آن که …

کاش در عبور همین ثانیه ها و در میان دویدن همین آدمها، به فکر قدم زدن باشیم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 14:5 توسط NAFAS| |


Power By: LoxBlog.Com